روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواست با یکی از کارگرانش حرف بزند.
خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود.
به ناچار مهندس، یک اسکناس 10 دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند.
کارگر 10 دلار را برمی دارد و در جیبش می گذارد و بدون آنکه به بالا نگاه کند مشغول کارش می شود،
بار دوم مهندس 50 دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه به بالا نگاه کند پول را در جیبش می گذارد.