حق نام دیگر او بود
سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ
پیش از آنکه انسان پا بر زمین بگذارد, خدا تکه ای خورشید و پاره ای ابر به او داد و فرمود: آی, ای انسان زندگی کن و بدان که در آزمون زندگی این ابر و این خورشید فراوان به کار تو می آید. انسان نفهمید که خدا چه می گوید, پس از خدا خواست تا گره ندانستنش را قدری باز کند. خداوند گفت: این ابر و این خورشید ابزار کفر و ایمان توست. زمین من آکنده از حق و باطل است, اما اگر حق را دیدی, خورشیدت را به در کش, تا آشکارش کنی, آنگاه مومن خواهی بود. اما اگر حق را بپوشانی, نامت در زمره کافران خواهد آمد. انسان گفت: من جز برای روشنگری به زمین نمی روم و میدانم این ابر هیچ گاه به کارم نخواهد آمد.
انسان به دنیا آمد, اما هرگاه حق را پیش روی خود دید چنان هراسید که خورشید از دستش افتاد. حق تلخ بود, حق دشوار بود و ناگوار. حق سخت و سنگین بود. انسان حق را تاب نیاورد. پس هر بار با حقی روبرو شد, آن را پوشاند, تا زیستنش را آسان کند. فرشته ها می گریستند و می گفتند: حق را نپوشان, حق را نپوشان. این کفر است. اما انسان هزاران سال بود که صدای هیچ فرشته ای را نمی شنید. انسان کفران کرد و کفر ورزید و جهان را ابرهای کفر او پوشاند. انسان به نزد خدا باز خواهد گشت. اما روز واپسین او (یوم الحسره) نام دارد. و خدا خواهد گفت: قسم به زمان که زیان کردی, حق نام دیگر من بود.
عرفان اهار نظری
۹۳/۰۲/۳۰